Indonesia 2020

 

سفر به بزرگترین مجمع الجزایر جهان (زمستان 98)

بخشی از مسیر پیموده شده

چهارمین کشور پرجمعیت دنیا در واقع مجموعه ای از بیش از 17هزار جزیره است که روی یک قوس در طول خط استوا پراکنده شده. کشوری که آبهایش 3 برابر خشکی هایش وسعت دارند. سرزمینی رنج کشیده از دوران طولانی استعمار اروپا، تهاجم ژاپن و سپس استبداد داخلی. جایی که با برخورداری از منابع غنی زیست محیطی و موقعیت استثنایی در تجارت و دریانوردی، امروزه نیمی از مردمانش درامدی زیر دو دلار در روز دارند. آنچه در پی می آید یافته های من از 25 روز سفر به 8 جزیره از 6000 جزیره قابل سکونت در این کشور پر از شگفتی، اندونزی ست.   

نخستین بار است از زمانی که به نیوزلند کوچ کرده ام سودای سفری طولانی و به کشوری دیگر به سرم می زند. همیشه چنین سفرهایی را از ایران آغازیده ام و بازگشت همیشه به خانه بوده. کمی طول می کشد تا خودم را قانع کنم که برای چنین سفری آمادگی ذهنی دارم. البته گرفتن ویزا هم خود داستان دیگری ست. تعطیلات کریسمس یک ماه دیگر در پیش است و باید ویزای استرالیا و اندونزی را پیش از خرید بلیط هواپیما که چندان هم ارزان نیست در دست داشته باشم. همیشه دغدغه گرفتن ویزا در تهران و آواره شدن در خیابانها برای گرفتن دهها کپی و جمع اوری هزار و یک جور مدرک آزاردهنده بوده. به عنوان دارنده یک گذرنامه بی ارزش ایرانی اینجا هم همان دردسرها کم و بیش هست. سفر به اندونزی باید از طریق استرالیا صورت گیرد و حتی برای تعویض هواپیما در فرودگاه هم نیاز به ویزای آن کشور وجود دارد. ویزای ترانزیت استرالیا اجازه 72 ساعت توقف در خاک این کشور را می دهد و می توان با آن از فرودگاه هم بیرون آمد. برای گرفتن این ویزا فرمی را در سایت پر می کنم و بعد در روزی معین به کنسولگری آن در خیابان کوین استریت آوکلند می روم و خرج آن یک انگشت نگاری و یکساعت معطلی و 25 دلار ناقابل است که با کمال میل می دهم. اما سفارت اندونزی که فرمها و مدارکم را با پست برایشان به ولینگتون  (پایتخت نیوزلند) فرستاده ام، مدتها مرا بی پاسخ می گذارند و بعد می گویند سیستمهایمان از کار افتاده. شش بار تماس می گیرم و حتی دست به دامن نماینده استرالیایی سفارت اندونزی می شوم. دقیقه نود (دو روزمانده به پرواز) ویزا آماده می شود.  سفر به فرودگاه آوکلند معمولا یک عملیات پرخرج است و من خوش شانس هستم که یکی از همکاران شرکت، پروژه ای در فرودگاه دارد و من را از شرکت سر ساعت به آنجا می رساند. با کوله ای بر پشت و امیدهایی در سر، آماده یک سفر پرماجرای دیگرم. 19 دسامبر که آخرین روز آذر خودمان می شود با خطوط هوایی ویرجین استرالیا به سیدنی و پس از یکساعت به فرودگاه Denpasar شهر Kuta  در جزیره Bali  در اندونزی پرواز می کنم. و بگذارید بقیه ماجرا را تصاویر و متنهایشان روایت کنند:

شهر Kuta درBali نوعی تبرک هندویی پیش از رفتن به سر کار و در آغاز روز. حدود 90 درصد جمعیت اندونزی مسلمان هستند و هندوها بسیار کم جمعیت و  عمدتا در Bali ساکن اند

در جزیره Bali همه جا نشانی از آیین هندوها به چشم می خورد. اینجا تنها جزیره اندونزی است که اکثریت مردمانش هندو هستند.

شغل بسیاری از زنان فروش میوه و سبزی رو گاری های کوچکی بیرون خانه است. درامد نیمی از مردم کمتر از 2 دلار در روز است. یک زن خنده روی فروشنده در Ubud

شهر کوچک Ubud مهمترین و پرگردشگرترین منطقه جزیره است. با انبوه دوستداران یوگا که در این شهر شلوغ به دنبال آرامش اند. حتی پیاده راه رفتن در این بی نظمی هم در این تعطیلات کاری دشوار است.

پرسه زدن در حومه های سرسبز Ubud با بلنی های چشم نواز قطعا ساده تر و بهتر از قدم زدن در شهر بسیار شلوغ ش است. دولت اندونزی اخیراً زوج های جوان را ملزم کرده پیش از ازدواج یک درخت بکارند

اگر اسکوتر بگیرید و به اطراف Ubud بروید زیباییهای بیشتری می بینید. آبشار تماشایی Tibumana به فاصله یکساعت موتورسواری از Ubud

مزارع چای در حومه Bali. برنج، چای، قهوه و تنباکو مهمترین صادرات غذایی اندونزی ست. کشوری که بخاطر ادویه های ارزشمندش مورد هجوم پرتغال و اسپانیا و سپس هلند واقع شد. پس ازجنگ جهانی دوم که هلندی ها بالاخره با وساطت سازمان ملل راضی شدند دست از سالها قتل و غارت و استعمار بردارند

 مزرعه میمونها و باغهای چای اطراف Ubud از دیدنی های جزیره Bali هستند. این جزیره بیش از 4 میلیون جمعیت دارد و بیشتر پروازهای بین المللی به اینجا فرود می آیند.

 بهای یک فنجان قهوه می تواند تا 100 دلار برسد.

مزرعه ی قهوه در اطراف Ubud که ادعا میکند یکی از گرانترین قوه های دنیا را از مدفوع یک نوع کوالای تنبل به نام Luwak در جنگلها، استخراج می کند  که بومی اندونزی است.

 حدود 2 شب که Ubud را ترک کنید پس از چندساعت به بالای قله می رسید تا طلوع را اگر خوش شانس باشید ببینید.

سه ساعت پیمایش در دل شب و رسیدن به قله Batur یکی از بهترین کارهایی است که در Bali می کنم.
Gili Meno برعکس ان برای ماه عسل و گردش زوجهایی است که آرام و قرار گرفته اند و دنبال هیجان نیستند و جزیره سوم Gili Air که چیزی بین این دو است. از اینها من به Air و Tسفر می کنم در شرق جزیره Bali سه لک کوچک در پهنه دریا به چشم می خورند. اینها جزایر Gili نام دارند. انتظار در بندرGili T که برای دوستداران عیش و نوش و پارتی های بی وقفه است. 
توی یک بار، دختری با حجاب اسلامی پشت بار است و مشروب سرو می کند که خودش از عجایب است. اینجا جمع اضداد است. حجاب محلی ها معمولا کامل است و حجاب غیرمحلی ها شدیدا ناکامل!

در جزیره Gili T که شبهای کریسمس اینجا هستم صدای بلند میخانه ها که با رقص و مستی هزاران گردشگر از همه جای دنیا جزیره را فرا گرفته. هربار که صدای اذان از یکی دو مسجد بلند می شود، نوای موسیقی خاموش و صدای اذان همه جا طنین انداز می شود. 

 جزیره Gili Air بار و کلاب ندارد اما پراز هتل ها و کافه های دنج و خوش منظره کنار اقیانوس است. همه این جزیره ها را می توان پیاده دور زد. اسب اینجا مهمترین و البته تنهاترین وسیله حمل و نقل است.

حتی در جزیره های کوچک هم بساط صرافی ها گسترده است و البته چک و چانه هم قبول می کنند. نرخها تقریبا در همه نقاط توریستی کشور یکسان است.

 در Gili Air تنها یک کافه است که تا دیروقت باز است و اغلب مردم برای تورهای اسنورکلینگ و غواصی یا یوگا به اینجا می آیند.

 
بازی شطرنج بین محلی ها رایج است و زندگی به یمن نبودن خودروها و آلودگی صوتی به شدت آرام و بی استرس به نظر می آید.
پمپ های بنزین که معمولا یک گاری مجهز به مخزنهای بنزین است همه جا یافت می شوند و برای پرکردن باک موتورتان نگرانی نخواهید داشتاز جزایر سه گانه خداحافظی می کنم و با قایق به جزیره بزرگ بعدی می رسم که در شرق Baliست و مسلمان نشین، سواحل Sengeggi
حضور محلی ها در ساحل، ساکنین جزیره Lombok را اغلب مسلمانان تشکیل می دهند و حضورشان در ساحل پوشیده استمردمان خونگرم اندونزی تقریبا همیشه از ایده عکس دسته جمعی استقبال می کنند حتی اگر مثل اینها برای زیارت به مسجد بزرگ Mataram آمده باشند.

بازارهای بزرگ خرید که قیمتهایی به شدت خوب (نسبت به نقاط گردشگری) دارند. 

مرکز جزیره Lombok افرادی مشغول تمیزکردن تنها رودخانه شهر هستند که زباله های زیادی به آن سرازیر می شود.
هزینه ساخت این مراکز اسلامی عمدتاً توسط کشورهای حاشیه خلیج تامین می شود که عربستان سعودی مهمترین شان است و طبیعتاً نفوذ زیادی در اندونزی دارد

مرکز بزرگ اسلامی شهر Mataram که بی شک از دیدنی هاست. برای ورود، مردان به ردای پوشیده نیاز دارند و نمی توان با شلوارک وارد شد.

این ماهی های گلی مرا یاد شب عید خودمان می اندازند اگرچه فکر نکنم هیچ ارتباطی بین این دو باشد،Mataram در جزیره Lombokیک ساحل پر از رستورانهای تا دیروقت باز و پخت و پز غذاهای دریایی Mataram
برای تردد بهترین رویکرد، اجاره اسکوتر یا موتور بنزینی است که تقریبا روزی 70 تا 100 هزار روپیه است و یا ترک سواری موتورهای اینترنتی که با اپ های ساده روی گوشی نزدیکترینشان را فرا می خوانید. Gojek یک اپبسیار مفید است. همه این موتورها کلاه ایمنی مسافر دارند و قیمتشان بسیار مناسب استیافتن میوه های تازه استوایی در اندونزی کار سختی نیست. یک بازار محلی در Lombok

سواحل Belanak و Mawun  در نزدیکی Kuta مکانهای خوبی برای گردش و یا اگر اهلش باشید Surfing دارند که با موتور قابل دسترسی هستند

اگرچه درامد کل کشور جزو 10 کشور برتر دنیاست اما بخاطر جمعیت زیاد، تولید سرانه در رتبه 100 ام قرار می گیرد. در سال حدود 14 میلیون گردشگر خارجی به اندونزی می آیند.

 Kuta مهمترین و پرگردشگرترین منطقه Lombok و درست در لبه جنوبی آن واقع شده. تصمیم به مرامی سواری یا هیچهایک در اندونزی معمولاً بی نتیجه است اما من با خوش شانسی و درست در حاشیه شهر Mataram نزدیک فرودگاه زوجی را پیدا می کنم که مرا به Kuta می رسانند.

مجمع الجزایر اندونزی با جمعیت 270 میلیون نفر 14 امین کشور بزرگ دنیاست. 87 درصد از این جمعیت مسلمان هستند. 

یک باران سیل آسای استوایی که فقط چند دقیقه باریدن می گیرد بساط بازاری در حومه Kuta را به هم می ریزدیک بازار محلی در اطرافKuta  بطری های بنزین در یک ظرف بزرگ به فروش می رسد.
Kuta برای یک مسابقه جهانی موتورسواریgp در سال 2021 آماده می شود و بخشی از شهر بسیار مرتب و منظم بازسازی شده است و مابقی شهر کمافی السابق چهره ای اندونزیایی دارد.

در Kuta بهترین کاری که می شود کرد اجاره یک موتور و چندروز پرسه زدن در سواحل اطراف است. سال 2020 تحویل می شود و اینجا پر از گردشگرانی ست که شب اول ژانویه را در کلابها و میخانه های شلوغ شهر به صبح می رسانند. برای محلی ها اما سال نوی میلادی چندان اهمیتی ندارد.

گفته می شود عدم دسترسی هوموفلوسینس به منابع غذایی کافی که در آسیا و به واسطه جدایی از این قاره اتفاق افتاده عامل این سو تغذیه و کوتاه قامتی شده است که هنوز کم و بیش در ساکنان اندونزی به چشم می خورد. نخستین تازه واردان به استرالیا که اکنون ابوریجینال نام دارند هم بی شباهت به این نوع انسانها نیستند و به نظر می رسد اولین بار از اندونزی به قاره دست نخورده استرالیا وارده شده باشند که طولانی ترین سفر دریایی بشر قدیم بوده است و سراغاز تغییرات بسیاری در قاره کشف شده شده است. Flores ترجمه پرتغالی Flowers است. زمانی پرتغال اینجا را در تصرف داشته اند.

از Kutah و پس از سه شب اقامت با پروازی طلانی به Labuhan Bajo می روم که شهری است در کرانه غربی جزیره Flores و در واقع از روی جزیره بزرگ West Nusa Tenggara می پرم. جزیره Flores  یا همان East Nusa Tenggara یکی از نخستین زیستگاههای نوع قدیمی انسان کوتاه قامت (قد حدود 1 متر) به نام هومو فلورسینس است که حدود 50هزار سال پیش در اینجا سکونت داشته. 

راهنمای تور برایمان توضیح می دهد که یک کومودوی مادر حدود 6 ماه کنار تخمهایی که گذاشته می خوابد ومنتظر به دنیا آمدن فرزندش می شود تا او را درسته بخورد. زندگی اجتماعی کومودورها که در این جزیره دشمن طبیعی ندارند بسیار عجیب است. شاید ما آخرین گردشگرانی باشیم که با هزینه کم پا به این جزایرگذاشته ایم زیرا دولت تصمیم گرفته هزینه این تورها را برای حمایت از این گونه های عجیب جانوری ده برابر کندپس از 2 شب مانی در هاستل و یک شب مانی در قایقی که ما را به تور اسنورکلینگ و اژدها گردی یا دیدن Komodoها می برد، به سوی مرکز جزیره و در جستجوی مناطق بکری از Flores راهی می شوم.شاید مهمترین جاذبه Flores ساکنین ترس اور اژدها مانندش در سه جزیره کوچک به فاصله  چند ده کیلومتر از کرانه های غربی آن باشد. جزایر Komodo و Rinca و Padar سه زیستگاه اصلی این بزرگترین مارمولکهای دنیا هستند که دیدنشان شما را یاد دانیاسورهای ماقبل تاریخ می اندازند. تورهای دریایی Labuan Bajo بعید است شما را به یکی از این سه جزیره نبرند. 

 Moni دهستانی کوچک در دل کوهستان است و فقط چند هتل ساده دارد. یکی از دو اتاق خانه ای را قیمت خیلی خوب اجاره میکنم. صاحبخانه راننده آمبولانس است. این را وقتی می فهمم که شب هنگام کارم به دواخانه می کشد و شاید بخاطر همان غذاهای محلی دچار اسهال می شوم. با آمبولانس به یک دواخانه در بین راه می روم و فردی که که احتمالا پرستار است نیمه شب بیدار میکنیم تا مقداری قرص برایم بیاورد. باهم گپی می زنیم. دوست دارد در نیوزلند یا استرالیا زندگی کند. کارت ویزیتی به او می دهم تا در تماس باشیم. صاحبخانه بسیار مهربان است و صبحانه را که اغلب موزسرخ شده است با یک فنجان قهوه دو روزی که هستم برایم آماده می کند. حالا بیشتر درک میکنم که نبودن گردشگر برای چنین خانواده هایی بخاطر شیوع کرونا در واقع مرگی تدریجی است.

هزینه تورها به یورو یا دلار دریافت می شود و تا دلتان بخواهد می توانید چانه بزنید. وقتی توی قایق بودیم راهنمای تور گفت برای دیدن آن سه جزیره باید پولی اضافی بدهید (این را قبلا هرگز نگفته بود) همه غیر از من پول دادند و من گفتم چون از قبل نگفته ای پولی نیاورده ام. به همین سادگی. در اندونزی تورلیدرها شما را به شکل تکه ای پول می بینند و باید حسابی مراقب باشید. لاک پشتی عظیم در نزدیکی جزیره Rinca.  یکی از تورهای گردشگری در جزیره Komodo که به نام این موجود اژدها مانند نام گذاری شده است. 
راننده های نوجوانی که پشت مینی بوس می نشینند و بی آنکه قوانین را رعایت کنند یا حتی گواهینامه داشته باشند آزادانه  مسافرکشی هم می کنندپس از Bajawa طولانی ترین سفر جاده ای را تا Moni می پیمایم. با یک مینی بوس که خوشبختانه بسیار تند و متاسفانه بسیار بی احتیاط می رود. راه البته کیفیت خوبی دارد. در میانه راه از شهر مهم Ende عبور میکنیم. اتوبوسها و مینی بوسها برای ناهار و گاهی توالت توقف می کنند. غذاهای بین راه معمولا مرغ سرخ شده و برنج است غذایی که انگار ملی است و همه جا یافت می شود با همان مزه و شکل یکسان.

 محلی ها معتقدند یکی روحهای خوب را جا میدهد. یکی روح های بد و دریاچه وسط، روحهای نه خوب و نه بد! اینجا بهرحال مکانی مقدس به حساب می آید. یکی دو محلی در پارک چایی و قهوه می فروشند و باران ملایمی می بارد که زود تمام می شود. عکسهایی که از دریاچه ها میگیرم جزو زیباترین های عکسهای این سفر می شوند. این بخاطر رنگهای متفاوت دریاچه هاست که احتمالا به دلیل وجود مواد شیمیایی مختلف در آن هاست.

 در کنار هوای خوب و خنک Moni دریاچه های سه گانهKelimutu  شاید مهمترین دلیلی ماندن هر گردشگری باشد. در یک پیاده روی شبانه متوجه می شوم که 3 نفر در هتل کناری تور برای این دریاچه ها گرفته اند. صحبت میکنیم و من صبح بعد همراهشان می شوم. ورودی پارک کوهستانی که به دریاچه ها ختم می شود 150 هزار روپیه است که یعنی 15 دلار نیوزلند و در نوع خودش بسیار گران محسوب می شود. هیچ گردشگر دیگری غیر از ان سه نفر نمی بینیم. بهترین وقت بازدید صبح بسیار زود است. سه دریاچه به سه رنگ و با سه علت مختلف در دهانه آتشفشانی قرار گرفته اند.

شاید بهترین جا برای ماندن و دیدن جاذبه های تاریخی و طبیعی Flores شهری در جنوب جزیره به نام Bajawa باشد. مسیر 130 کیلومتری را اتوبوسها 6 ساعته می پیمایند زیرا در این راه تقریبا برای هر عابر پیاده ای بوق می زنند تا یا کنار رود یا سوار شود! اتوبوسها مملو از بسته هایی است که از این روستا به روستاهای بعدی پست می شود و راننده انگار وظیفه دارد بسته ها را درست به درب منزل برساند که گاه یک کپر ساده حصیری است. همین است که خیلی ها ترجیح میدهند با Van یا مینی بوس سفر کنند که تقریبا هزینه اش 2برابر اتوبوس است اما صرفه جویی زمانی زیادی دارد.

از Moni با هوای خنک ش خداحافظی می کنم و پس از کمی پیاده روی کنار جاده به امید یافتن مرامی سواری (هیچهایک) سوار اتوبوسی می شوم که به بزرگترین شهر جزیره یعنی Maumere می رود. اینجا 70هزارنفر جمعیت در کنار ساحل شمال غربی جزیره Flores زندگی می کنند. Maumere هم از همان شهرهای کوچکی است که گردشگری بسیار کم رونق است و شاید پای غواصان به اینجا بشتر باز شده باشد تا آنها که دنبال تفریح و عیش و نوش هستند. هتل من یک کلبه جنگلی است که جایی دور از مرکز شهر و کمی دور از ساحل. باز هم خالی از گردشگر. 

 دیدن اینکه چقدر موسیقی بین جوانان اندونزی محبوبیت دارد شگفت زده ام می کند این گروه کوچک در کافه ای در Bajawa دعوت م می کنند که برایشان آواز بخوانمبا موتوری که از هتل اجاره میکنم روز اول را به گشت و گذار ساحلی و پرس و جو برای امکان غواصی میگذرانم. هزینه تورهای غواصی بحاطر نبودن گردشگر بسیار بالاست و گاه با خود نیوزلند برابری میکند. روز دوم درجاده شرقی مسافت 50 کیلومتری را دو ساعته طی میکنم تا به بلندی های دامنه کوه Egon برسم. آتشفشانی به بلندای 1700 متر که فورانهای گاه و بیگاهش موجب شده هزاران ساکن دامنه Gunung Egon بارها از خانه و کاشانه شان فرار کنند.
فروش ریشه Tara که در بازار محلی بسیار رایج است، حومه Maumereکارگران یک کلوپ غواصی که در نبود مشتریان روزی راحت را می گذرانند و با دیدن من برای ناهار دعوت م  می کنند. بندر maumere در جزیره Flores

با موتور تقریبا بیش از 1 ساعت زمان می برد تا به Mangeruda Soa که زبان محلی همان آبگرم می شود برسید. چشمه های گرم معدنی که بسیار مفرح اند و در دل طبیعت بی آنکه پای انبوه گردشگران به آن برسد جایی در خارج شهر به فاصله 25 کیلومتری از Bajawa قرار گرفته اند.

روز دهم ژانویه پایان جزیره گردی های من است زیرا تصمیم میگیرم از Maumere که فرودگاهی پررونق هم دارد به Makassar و پس از یک توقف کوتاه در فرودگاه تر و تمیز آن به Jakarta پرواز کنم جایی که قرار است دو روز دیگر به سیدنی و سپس به آوکلند برگردم. برای این دو پرواز تقریبا 1 و نیم ساعته حدود 150 دلار نیوزلند باید پرداخت کنم. پروازها چندان ارزان نیست و حتی برای محلی ها دیدن یک جزیره دیگر از کشور خودشان سفری پرخرج خواهد بود. در راه با کارافرینی محلی آشنا می شوم که ساکن پایتخت است اما در زادگاهش در جزیره Flores کسب و کاری راه انداخته. یک مزرعه کشت قهوه و اشتغال برای ده ها نفر ساکنان اهالی دریاچه Kelimutu. جایی که میگوید قهوه خوب به عمل می آید. در راه تا خود جاکارتا با هم هستیم و در فرودگاه Makassar از قهوه های مزرعه اش دم میکنیم و می نوشیم. حتی در پایتخت نشانی هتل م را می گیرد و برایم چند بسته می فرستد.

سالن های فرودگاه معمولاً بسیار تمیز و منظم است و نشانی از بی نظمی شهر در آنها به چشم نمی خورد.

مسیر 130 کیلومتری را راننده های بی احتیاط در جاده پرپیچ و خم و مه آلودی که هیچ علایم ایمنی نداردبی آنکه کمربند ببندند در حالی که بیشتر طول راه را با موبایل درگوشی صحبت میکنند طی می کنند و این بدون شک یکی از جاذبه (یا دافعه) های گردشگری اینجاست.

 مقصد بعدی Ruteng است که از ساحل دور است و کوهستانی. پیداکردن ایستگاه اتوبوس بین شهری کاری شگرف است. باید از دهها نفر بپرسید. ایستگاه اتوبوسهای Labuan Bajo جایی خارج شهر است. 

اینجا کلیساهای بیشتری به چشم می خورد. در اندونزی هر چه به شرق دور نزدیک تر شوید جمعیت مسیحیان بیشتر می شوند تا کشور تیمور لسته که اکثریت مسیحی اند.

شب دیرهنگام به Ruteng می رسم. در هاستلی که 50 نفر ظرفیت دارد کسی به جز من نیست و من دوشب را در آن سپری میکنم. با موتوری که اجاره میکنم ابتدا سری به بلندی های شهر به نام Golo Curu میزنم. که تپه ای مشرف به شهر است.

خانه ای در روستای تاریخی Bena دراطراف Bajawa جزیره Floresدر Bajawa در یک خانه روستایی اتاقی اجاره میکنم. خانواده ای با دو فرزند در خانه هستند و من عملاً یکی از 3 اتاق خانه را برای دو شب اجاره میکنم و موتورشان را هم برای دو روز قرض میگیرم تا همه آنچه را که در مورد Bajawa شنیده ام از نزدیک ببینم: دهکده های Bena و Luba به فاصله 15 کیلومتری و دورنمای قله آتشفشانی مغرو Inierie از بلندی های Wolobobo درست یک نیمروز و شاید بیشتر زمان می برد. 
مردی در حیاط خانه اش مشغول فراوری تنه درخت بامبو استخانواده ای سخاوتمندانه برای خوردن انبه های رسیده از این درختشان دعوتم می کنند
برنج معمولاً رکن اصلی بسیار از غذاهایی ست که در رستوران می توانید سفارش دهید و سرخ کردنی های فراوان که غالبا مرغ یا غذاهای دریایی ستبسیاری از مردم صبحشان را با خریدن یک بسته برنج که در کاغذهای مثلثی پیچیده شده و روی گاری ها به فروش می رسد آغاز می کنند
جاکارتا با جمعیتی 10 میلیونی که فقط 8 متر بالای سطح دریاست. زیر یک گذر… نمای دیگری از پایتخت. مقدمات انتقال مرکز کشور به جزیره Borneo که بخش دیگری از اندونزی است فراهم شده. گفته می شود جاکارتا شدیداً در معرض آب گرفتگی ست.
میدان Merdeka و بنای یادبودی که در وسط یک پارک بسیار بزرگ در مرکز شهر است جایی است که حتی گردشگران محلی و پایتخت نشیانان آن را برای رهایی از شلوغی شهر و یک پیاده روی در محوطه بزرگی عاری از خودرو ترجیح می دهند. شاید بهترین کاری که میکنم بازدید از یکی دو موزه تاریخ و باستان شناسی که 1778 بنا شده و بیش از 140 هزار اشیا دارد. مسجد جامع بزرگ شهر به نام استقلال هم در همین نزدیکی است که بزرگ ترین مسجد جنوب شرق آسیا و سومین مسجد بزرگ دنیا از نظر گنجایش است (200هزارنفر) در زیر بنای یادبود، موزه بزرگی از تاریخ اولین حیات در اندونزی تا تاریخ معاصر و داستان استعمارش به دست هلندی ها و سپس تصرفش به دست ژاپنی ها و استقلال ش با مجسمه ها و نگاره های سه بعدی ماکت مانند با جذابیت خاصی روایت شده است که دیدن آن بسیار توصیه می شود. خرید البسه در جاکارتا به ویژه اگر بخواهید به سفرتان اینجا پایان دهید عاقلانه است. قیمتهای مناسب و انبوه بازارهای بزرگ کار خرید را آسان می کنند.
زیر پوست پایتخت: روزهای گرم و پرکار، مجالی برای استراحت کارگران نمی گذراد. باربری که کنار خیابان و روی گاری اش به خواب رفته. شبها بسیاری را در گذرگاهها و پیاده روها می بینید که تا صبح خفته اند چون از کار طاقت فرسای روز که معمولا باربری، دستفروشی و .. است رمقی برایشان نمانده و سرپناهی هم ندارند
زیر پوست پایتخت مسلمان نشین: در زیر پل عابر پیاده درست در قلب شهر، تن فروشی در روز و شب در دخمه هایی در جریان است، منوی آلبوم با چهره ها، قیمت ها و ماشین حساب برای دادن قیمت پیشنهادی مشتریانبسیاری از نوجوانانی که احتمالا مجاز به نوشیدن و کشیدن سیگار نیستند شبها بساط می کنند. کودکان زیادی تا خود صبح در شهر پرسه می زنند.
روز یکشنبه 12 ژانویه و پس از 25 روز جزیره گردی در کشور پهناور اندونزی از فرودگاه سوکارنوی جاکارتا به سیدنی پرواز میکنم. هواپیما که اوج میگیرد، از پنجره پایین را می نگرم و برای همه چهرهای آفتاب سوخته و خندانی که در همه این 25 روز دیدم یکباره سخت دلتنگ می شوم. به امید دیدار دوباره…

 آخر هفته ها جوانان و نوجوانان بسیاری در مرکز شهر تا خود صبح خوش گذرانی می کنند. این تفریح شامل خواندن و رقصیدن در پیاده روها و خرید از هزاران دستفروشی است که تقریبا همه چیز می فروشند. رفتن به کلاب و بار گران است بنابراین بسیاری، روی یک زیلویی که پهن کرده اند برای خودشان یک پارتی کوچک دست و پا میکنند.

چند توصیه مهم در سفر به اندونزی:

– برای رزور بلیط اتوبوس و هواپیما و شاید قطار و حت رستوران یک اپ بسیار مفید به نام Traveloka را نصب کنید.

– برای سوار شدن به موتور که تقریبا آسان ترین وسیله حمل و نقل درون شهری است و مخصوصاً در شهرهای بزرگ چاره ای جز آن ندارید چند اپ هست که Gojek یکی از بهترین هاست.

– خرید سیم کارت کار نسبتا ساده ای است. سعی کنید سیم کارت دست دوم بخرید و شارژ کنید.

– بهتر است پول نقد همراه داشته باشید و کمتر از خودپردازها استفاده کنید زیرا نرخ کارمزد بالای دارند. صرافی به وفور همه جا یافت می شود و نرخ های منصفانه ای معمولا با کمی جستجو به دست می آورید.

 دوازده ساعت در سیدنی توقف دارم و تصمیم میگیرم وارد شهر شوم و با یکی از تورهای گردشگری رایگان که نمونه اش در اروپا رایج است، در بزرگترین و شاید مهمترین شهر استرالیا پرسه بزنم. هوای مطبوع و انبوه گردشگران که از پیاده روی در زیر آفتاب تابستانی و توقف در کافه ها و به ویژه اطراف اوپراهاوس بسیار دیدنی است. چه کسی تصور میکرد درست به فاصله یکی دو ماه، موج ویروس کرونا همه این ها را به رویایی دست نیافتنی تبدیل کند.

پایان

 

Recommended Articles

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *